معنی کلمه های High 3 درس به درس

معنی و تلفظ کلمات درس اول High 3

در این پست معنی کلمات درس اول High 3 کانون زبان، با تلفظ، فونتیک و محل استرس در لغات و کلمه‌ها را برای استفاده شما زبان‌آموزان عزیز آماده کرده‌ایم. محل استرس، در بخش مربوط به فونیتک با یک علامت کوچک در ابتدای سیلاب استرس‌دار مشخص شده است.

برای دسترسی به معنی کلمات سایر یونیت‌های High 3 یا جواب تمرینات کتاب می‌توانید به بخش مطالب مرتبط در پایین صفحه مراجعه نمایید.

لطفا نظرات ارزشمند خود را از طریق فرم نظرات پایین صفحه یا فرم تماس برای ما ارسال کنید.

لغات درس به درس High 3 – یونیت 1

دانلود فایل PDF قابل چاپ لغات این ترم
applicator
(noun)
/ˈæpləˌkeɪtər/
قلم مو

Use the applicator provided to spread the glue.

از قلم موی تهیه شده برای پخش کردن چسب استفاده کنید.

The applicator makes the glue easy to use.

قلم مو استفاده از چسب را آسان می کند.

avid
(adjective)
/ˈævəd/
مشتاق، باهوش

She's an avid reader of historical novels.

او یک خواننده‌ی مشتاق رمان های تاریخی است.

He is rich, but he is still avid of more money.

او پولدار است‌‌‌‌ ، اما هنوز برای بدست آوردن پول بیشتر مشتاق است.

brainstorming
(noun)
/ˈbreɪnˌstɔrmɪŋ/
طوفان فکری

when you're not at your job, you sometimes do positive brainstorming about your work.

زمانی که در حال انجام شغلتان نیستید ، بعضی مواقع طوفان فکری مثبت درباره‌ی شغلتان داشته باشید.(فکر کنید)

We're having a brainstorming session on Friday.

ما یک جلسه طوفان فکری در روز جمعه داریم.

bring about
(verb)
/ˈbrɪŋ əˈbaʊt/
سبب وقوع امری شدن

How far does war bring about social change?

جنگ تا چه اندازه تغییر های اجتماعی ایجاد می کند؟

How can we bring about a change in attitudes?

ما چگونه میتوانیم در نگرش‌هایمان تغییر ایجاد کنیم؟

burr
(noun)
/ˈbər/
پوست زبر میوه

people usually don't like to eat fruit that bears burs

مردم معمولا خوردن میوه‌‌هایی را که پوست زبر دارند ، دوست ندارند.

catch on
(verb)
/ˈkætʃ ˈɔn/
مشهور شدن

You'll catch on to the job after you've been here a while.

شما پس از مدتی که اینجا بمانی به این شغل مشهور خواهی شد.

It's a good product , but it'll never catch on.

این یک محصولی خوبی است ، اما هرگز محبوب نخواهد شد.

come up with
(verb)
/ˈkʌm ˈʌp ˈwɪθ/
مطرح کردن فکر، ایده

We're having a meeting to come up with ideas for fund-raising.

ما یک جلسه مطرح کردن ایده برای افزایش سرمایه داریم.

Is that the best excuse you can come up with?

آیا این بهترین بهانه‌ای است که میتوانی مطرح کنی؟

condense
(verb)
/kənˈdɛns/
غلیظ کردن

Condense the soup by boiling off half its water content.

سوپ را با جوشاندن نیمی از محتوای آب آن را ، غلیظ کنید.

dream up
(verb)
/ˈdriːm ˈʌp/
تصور کردن

They can always dream up some new excuse for the train arriving late.

آها همیشه می‌توانند یک بهانه جدید را برای دیرآمدن قطار تصور کنند.(از خود در بیاورند)

dropout
(noun)
/ˈdrɑp ˈaʊt/
اخراجی، حذف شده

There is a high dropout rate from some college courses.

در برخی از دوره های دانشگاه میزان اخراجی بالا وجود دارد.

The first dropout occurred within a month after arrival.

اولین اخراجی در عرض یک ماه پس از ورود رخ داد.

earmuffs
(noun)
/ˈɪrˌmʌfs/
گوش‌پوش (شبیه هدست)

I'll lend you my gloves and earmuffs until you get your own.

من دستکش ها و گوش‌پوش های خود را تا زمانی که از خودت را دریافت کنی ، به تو قرض می دهم.

eureka
(interjection)
/jʊˈriːkə/
ابراز پیروزی

یورکا! دریافتم!

Frisbee
(noun)
/ˈfrɪzbiː/
بشقاب پرنده (بازی)

The kids were throwing and catching a frisbee down on the beach.

بچه ها در حال برتاب و گرفتن بشقاب پرنده در ساحل بودند.

frostbitten
(adjective)
/ˈfrɔstˌbɪtən/
یخ‌زده

His feet were frostbitten in the arctic snow.

پاهای او در برف یخ زده بود.

gander
(noun)
/ˈgændər/
غاز نر

Gander is a bird that is like a duck but is larger and makes loud noises

غاز پرنده‌ای شبیه به اردک است اما بزرگ تر از اردک است و صدا‌های بلندی از خود تولید میکند.

There were a lot of gander in the zoo

تعداد زیادی غاز نر در باغ وحش وجود داشت.

genius
(noun)
/ˈdʒiːnjəs/
نبوغ

Genius without educaton is like silver in the mine.

فرد نابغه بدون تحصیلات مانند نقره درون معدن است.

No one is born a genius.Just keep on doing what you like and that itself is a talent.

هیچ کس نابغه به دنیا نیامده است. آن چیزی را که علاقه مندی انجام بده که این خودش یک استعداد است.

get rid of
(verb)
/ˈgɛt ˈrɪd əv/
خلاص شدن

The owner needs to get rid of the car for financial reasons.

صاحب ماشین نیاز به فروختن ماشین به علت دلایل مالی دارد.

gizmo
(noun)
/ˈgɪzˌmoʊ/
چیز (وقتی اسم چیزی را نمی‌دانیم یا فراموش کرده‌ایم به کار می‌رود)

What is this silly little gizmo on the bottom for?

این چیز احمقانه کوچک در انتها برای چیست؟

Thanks to a new gizmo , you now don't need to turn the lights on by yourself.

به لطف چیز جدید ، اکنون شما نیاز به روشن کردن لامپ ها توسط خودتان ندارید.

go along with
(verb)
/ˈgoʊ əˈlɔŋ ˈwɪθ/
موافق بودن

I can't go along with you on that point.

من نمی توانم در این موضوع با شما موافق باشم.

goggles
(noun)
/ˈgɑgəlz/
عینک ایمنی

You must wear goggles and a mask that will protect you against the fumes.

شما باید عینک محافظ و ماسک را که از شما در برابر بخار ها محافظت می کند ، بپوشید

My swimming goggles keep steaming up so I can't see well.

عینک محافظ شنای من مدام بخار می کند؛بنابراین نمیتوانم به خوبی ببینم.

goose
(noun)
/ˈguːs/
غاز ماده

The older the goose the harder to pluck.

هر چه غاز ماده پیر تر باشد ، درآوردن صداهای تند و خشن برای او سخت تر است.

heap
(noun)
/ˈhiːp/
توده

There was a big heap of stones in the road.

یک توده‌ی بزرگ از سنگ در جاده وجود داشت.

The gardener began to heap up the fallen leaves.

باغبان شروع به توده کردن برگ های ریخته شده کرد.

hook
(noun)
/ˈhʊk/
قلاب، چنگک

Hang your clothes up on the hook.

لباس هایتان را به قلاب آویزان کنید.

incident
(noun)
/ˈɪnsədənt/
حادثه تلخ

His brother was killed in a shooting incident last year.

پارسال برادرش در یک حادثه‌ی تلخ کشته شد.

inspiration
(noun)
/ˌɪnspəˈreɪʃən/
الهام

Dreams can be a rich source of inspiration for an artist.

رویا‌ها می‌توانند یک منبع ارزشمند الهام برای یک هنرمند باشند.

His strength is an inspiration to me in my life.

استحکام او در زندگی برای من یک الهام است.

junk
(noun)
/ˈdʒʌŋk/
چیز بنجل، به درد نخور، قدیمی

The garage has got full of junk again.

گاراژ دوباره از اشیاء بدرد نخور پُر شده است.

keep up with
(verb)
/ˈkiːp ˈʌp ˈwɪθ/
با کسی برابر بودن

You're walking too fast. I can't keep up with you.

شما خیلی تند راه می روید.من نمی توانم با شما یکسان باشم.( به شما برسم )

perspiration
(noun)
/ˌpərspəˈreɪʃən/
عرق

Perspiration cools the skin in hot weather

عرق پوست را در هوای گرم خنک می کند.

put together
(verb)
/ˈpʊt təˈgɛðər/
سر هم کردن، اسمبل کردن

This toy can be taken apart and put together with ease

این اسباب بازی میتواند به آسانی جدا و سر هم گردد.

put up with
(verb)
/ˈpʊt ˈʌp ˈwɪθ/
تحمل کردن

I can't put up with this awful machine any longer.

من دیگر نمی‌توانم این ماشین وحشتناک را تحمل کنم.

rain down
(verb)
/ˈreɪn ˈdaʊn/
بارندگی شدید مثل دوش

Bombs rained down on the city.

بمب ها روی شهر ریخته شدند.

shatter
(verb)
/ˈʃætər/
خرد کردن

This type of glass won't shatter no matter how hard you hit it.

این نوع شیشه خرد نمی شود و به شدت ضربه شما هم بستگی ندارد.

stick with
(verb)
/ˈstɪk ˈwɪθ/
ادامه دادن بدون تغییرات

They decided to stick with their original plan.

آنها تصمیم گرفتند که به نقشه اصلی خودشان ادامه دهند.

If you stick with it , your playing will gradually get better.

اگر به این کار ادامه دهی ، بازی کردن شما به تدریج بهترخواهد شد.

string
(noun)
/ˈstrɪŋ/
نخ ریسمان، طناب

The key is hanging on a string by the door.

کلید توسط یک طناب به در آویزان بود.

tenacity
(noun)
/təˈnæsətiː/
سرسختی

Tenacity is the bridge to success.

سر سختی پلی به موفقیت است.

think up
(verb)
/ˈθɪŋk ˈʌp/
بهانه تراشیدن

She was trying to think up an excuse.

او در حال تلاش برای تراشیدن یک بهانه بود.

toss
(verb)
/ˈtɔs/
پرت کردن، بالا انداختن

Let's toss a coin to see who goes first.

بیا سکه بیاندازیم تا ببینم چه کس اول می رود؟

transmitter
(noun)
/trænsˈmɪtər/
فرستنده

They tested the range of this transmitter.

او برد این فرستنده را تست کرد.

try out
(noun)
/ˈtraɪ ˈaʊt/
مسابقه گزینشی

He got to try out all the new software.

او باید تمام سخت افزار‌های جدید را آزمایش کند.

You can't make a good team if you don't try out.

شما نمیتوانید یک تیم خوب بسازید اگر گزینش نکنید.

Velcro
(noun)
/ˈvɛlˌkroʊ/
لایی چسب

Many children's shoes now fasten with Velcro.

اکنون بسیاری از کفش‌های بچه ها توسط ولکرو(نوعی چسبنده) بسته می شود.

woodshed
(noun)
/ˈwʊdˌʃɛd/
انبار هیزم

The woodshed burned down in half an hour.

انبار هیزم در نیم ساعت سوخت.

اگر ما را لایق حمایت می‌دانید، اینجا کلیک کنید

۱۹ دیدگاه

  1. بسیارخوب ولی آیا بهتر نبود تلفظ همه کلمات را در دسترس بگذارید و بطور یک فایل قابل دانلود در اختیار ما قرار دهید ، نه تنها برای یک درس بلکه یک ترم را بصورت یک فایل فشرده یا نرافزار در دسترس بگذارید .

    • سلام.
      در حال آماده کردن تلفظ سایر یونیت‌ها هستیم.
      معنی فارسی و فونتیک همه یونیت‌ها در حال حاضر آماده است و می‌توانید از طریق فرم بالای لیست کلمات، فایل مربوط به معنی و فونتیک لغات همه یونیت‌ها را به صورت تفکیک شده در ایمیل خود دریافت کنید

  2. سلام. خیلی تشکر میکنم از زحمات شما، واقعا مطالب خوب و مفیدی رو گذاشتین. موفق باشین.

  3. از زحمات بی دریغ شما واقعا سپاس گزارم.

  4. سلام .واقعا جای تشکر داره کمک بزرگی بهمون میکنید. اما معنی ریدینگ high3 رو هم بذارید لطفا.با تشکر

  5. امیدوارم چند برابر بهتر نتیجه این زحماتتون رو تو زندگی تون ببینید. کلی ممنون

  6. فوق العاده س واقعا ممنون???

  7. سایتتون و مطالبش فوق العادس … ممنونم

  8. یک دنیا ممنون.این مطالب اونم برای یه سطحی مثلhigh3 واقعا کمک بزرگی به ما میکنه ؛) ♡

  9. سلام خیلی خوبه که کلمات هم یک جا این حا هست اما بهتر میشد اکه میتونستیم سلکت کنیم که کار کپی پیستش تو ورد راحت تر بشه.

  10. خیلی ممنون..واقعا عالی بود

  11. سلام با تشکر فراولن از سایت فوق العادتون. لطفا در کنار کلمات مترادف یا متضادش را هم بگذارید. ممنون

  12. سلام، خیلی ممنون از سایت خوبتون.
    معنی فارسی Brainstorming با توجه به دیکشنریhigh3 و دیکشنری لانگمن و کمبریج طوفان فکری درست نیست. بیشتر تبادل اندیشه گروهی و یا مشکل گشایی گروهی معنی درست می رسونه.

  13. ممنون از زحماتتون

    خیلی مفید بود خسته نباشید

  14. its really good for us since we read a sentence and get agood meaning about each word.

  15. سلام خسته نباشید ببخشید چرا هر کار می کنم نمی تونم فایل pdfتمام یونیت ها رو از ایمیلم دریافت کنم آیا مشکلی پیش آمده؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *