توجه:
مطالب سایت ILIplus.com با صرف زمان و زحمت بسیار زیاد تهیه شدهاند و هزینههای قابل توجهی برای تهیه این مطالب صرف شده است. استفاده از محتوای سایت فقط از طریق همین وبسایت مجاز است و استفاده غیرمتعارف و کپی مطالب آن قانوناً و اخلاقاً مجاز نیست. تهیهکنندگان و صاحبان این وبسایت هیچ رضایتی از کپی و استفاده غیر از چارچوبهای تعیین شده در این این سایت ندارند و کپی آن به هر نحو شرعاً حرام است.
با تهیه حتی یک سطر مطلب آموزشی، میتوان به جامعه خدمت کرد؛ اما با کپی کردن مطالبی که دیگران تهیه کردهاند، نه تنها خدمتی انجام نمیشود، بلکه با دلسرد کردن تهیهکنندگان مطالب باعث کند شدن روند تهیه مطالب جدید نیز خواهیم شد. از همهی کاربران تقاضا داریم از کپی کردن مطالب این سایت بپرهیزند و در صورتی که قبلا این کار را کردهاند، مطالب کپی شده را حذف کنند. درغیر اینصورت مسئولیت اخلاقی، شرعی و قانونی آن برعهدهی آنان خواهد بود.
با توجه به کاهش تعداد بازدیدکنندگان، تا اطلاع ثانوی ترجمهی جدیدی در سایت منتشر نخواهد شد اما همچنان میتوانید به مطالبی که قبلا در سایت قرار گرفته دسترسی داشته باشید. با افزایش تعداد بازدیدها و افزایش فروش و درآمد سایت، کار تکمیل مطالب را مجددا آغاز خواهیم کرد.
Last week, I wasn't feeling very well.
هفتهی پیش، حال خیلی خوبی نداشتم.
- lastlastlæstقبل، قبلی، گذشته، پیش، اخیر
- feel wellfil wɛlخوب بودن، رو به راه بودن، تندرست بودن، حال کسی خوب بودن
So I thought I should go and see Dr. Watson.
بنابراین فکر کردم که باید بروم و دکتر واتسون را ببینم.
- thought (the past tens of Think)θɔtفکر کردن، گمان کردن
He is a well-known doctor in our neighborhood.
او یک پزشک سرشناس در محلهی ماست.
- well-knownwell-knownwɛl-noʊnسرشناس، مشهور، شناختهشده
- neighborhoodneighborhoodˈneɪbərˌhʊdناحیه، منطقه، محل، محله؛ حوالی، اطراف، دور و بر
Since there were already a few people in his waiting room, I sat and waited for my turn.
از آنجا که از قبل چند نفر در اتاق انتظار بودند، من نشستم و منتظر نوبتم شدم.
- sincesincesɪnsچون، زیرا، از آنجا که، نظر به این که، چون که
- alreadyalreadyɔlˈrɛdiتا آن موقع، پیش از این، از قبل، از پیش
- waitwaitweɪtمنتظر ماندن، صبر کردن
- waiting roomwaiting roomˈweɪtɪŋ rumاتاق انتظار، سالن انتظار
- sat (the past tense of Seat)sætنشستن
- turnturntɜrnنوبت
After a while, the nurse opened the inner door and called me in.
پس از مدتی، پرستار در داخلی را باز کرد و مرا صدا زد.
Dr. Watson looked very professional in his white uniform.
دکتر واتسون در لباس فرم سفیدش خیلی حرفهای به نظر میرسید.
- looklooklʊkبه نظر رسیدن
- professionalprofessionalprəˈfɛʃənəlحرفهای، کارکشته، باتجربه
- uniformuniformˈjunəˌfɔrmلباس فرم، یونیفرم، لباس متحدالشکل
He asked me to sit down and began his questions.
او از من خواست بنشینم و سؤالاتش را شروع کرد.
- askaskæskدرخواست کردن، تقاضا کردن، خواهش کردن، خواستن
- began (the Past tens of Begin)bɪˈgænشروع کردن، آغاز کردن
“Now, what's the matter son?”
«حالا موضوع چیست پسرم؟»
I explained I had a little pain in my chest, and that I felt tired all the time.
من توضیح دادم که درد کمی در قفسهی سینهام دارم و همیشه احساس خستگی میکنم.
- explainexplainɪkˈspleɪnتوضیح دادن، شرح دادن
- painpainpeɪnدرد
- chestchestʧɛstسینه، قفسهی سینه
- tiredtiredˈtaɪərdخسته
- all the timeall the timeɔl ðə taɪmتمام مدت، همیشه، دائماً، مدام، پیوسته
After asking me a few other questions, the doctor checked my pulse and listened to my heart.
بعد از پرسیدن چند سؤال دیگر، دکتر نبضم را بررسی کرد و به (صدای) قلبم گوش داد.
Then he checked my blood pressure and took my temperature.
سپس فشار خونم را کنترل کرد و دمای بدنم را (اندازه) گرفت.
- bloodbloodblʌdخون
- pressurepressureˈprɛʃərفشار
- temperaturetemperatureˈtɛmprəʧərدما، دمای بدن، تب
He was quiet and very calm during the examination while I was getting more and more anxious.
او در طول معاینه ساکت و بسیار آرام بود در حالی که من داشتم بیشتر و بیشتر مضطرب میشدم .
He finally finished examining me and went back to his desk.
او نهایتاً معاینه کردن من را تمام کرد و به پشت میزش برگشت.
“Have you been very busy recently?” he asked.
او پرسید: «آیا این اواخر خیلی پرمشغله بودهای؟»
“Yes, I have had a lot of work at the office for the last few months,” I replied,
من پاسخ دادم «بله، در چند ماه گذشته در اداره خیلی کار داشتهام.»
- replyreplyrɪˈplaɪجواب دادن، پاسخ دادن
“but doctor, I have tried to stay healthy by going mountain climbing every weekend,” I added.
من اضافه کردم «اما دکتر، من تلاش کردم که با رفتن به کوهنوردی در آخر هر هفته، سالم بمانم.»
The doctor smiled and said that I was run-down for all the intensive activity.
دکتر لبخند زد و گفت که من به خاطر همهی آن فعالیتهای فشرده، خستهام.
He then advised me to take a couple of days off and rest.
او سفارش کرد که یکی دو روز مرخصی بگیرم و استراحت کنم.
“That's all you need to do,” he said.
او گفت «این همهی چیزی است که لازم است انجام دهی».
I thanked the doctor and left the clinic feeling quite cheerful.
از دکتر تشکر کردم و در حالی که کاملاً خوشحال بودم درمانگاه را ترک کردم.
برای دانلود خلاصه (سامری) و سوال از متن این درس اینجا کلیک کنید

سلام. از کمک شما خیلیییی سپاسگزارم….واقعا ممنون از سایت خوبتون
سلام ببخشید میشه سامری هم رایگان کنید .